سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1385 - دو کلوم درد و دل
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو


مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
نویسنده : شازده کوچولو:: 85/9/24:: 1:39 صبح
قلم من دیگر به رقص در نمی آورد کلمات را

شعر

خاموش بر جای می ماند

مثل آتش خاموش بهرام،مانند آتش خاموش زردشت،آذرنوش،آذرگشنسب،برزین مهر ....

پــس،

 شعله ور شو ای آتش شعر!

اوج گیر،

انگشتانم را نیز بسوزان،

اما هیچ تدبیری کارساز نیست برای فراخواندن شعر

حتی پناه بردن به فرهنگ لغات

لغات فارسی ریشه هاشان ناپیدا

وای بر من، ببخشید!

کلمه های پارسی ریشه هاشان ناپیدا،!

آه!

مرا یارای آن نیست شرح دهم

آن هنگام که ویرانه های درونم را

در جستجوی امید کاویدم 

چه برمن گذشت، از تماشای منظره ی آن اجساد

ـــ بس تکان دهنده.

دین، فرهنگ،زبان،مردم،امیدها،آرزوها

همچون خرگوشانی در خون غلتیده

قربانیان نگونبختِ شکارچیانی بس ماهر.

آری این است سرگذشت ننگین مردمانی پاک.

حتی نتوانستیم مقبره ی او ،او را که هرچه داریم از اوست،

در برابر باران حفظ کنیم.

او نخستین کس بود که سرسختانه پاسداری کرد

از حریم زیبایی روح انگیزش، تا آخرین لحظه، تا آخرین نفس

از آن پس که او را فراموش کردیم،

تاریکی شب های ما نخ نما شد

و نور از خلال آن تابید

روز ها به کندی چکه چکه می کردند

همچون عسل از قاشقی چوبی

و امید وفادار اما بیقرار

از نفس افتاده.

دیگر زمان آمدن این اهریمن لعنتی فرا رسیده بود

سرانجام چندمین زمستان در نوردید سراسر این سرزمین را

دشت با شتاب برکند تنپوش برفی خود را

ولی دیگر پاک و پیراسته نبود و برهنه بر جای ماند.

اما دوستان سالها میگذرند، تلو تلو خوران و بی فرجام

و ما همراه گام های آنها در مرداب فرو میرویم.

آری این است سرگذشت ننگین مردمانی پاک.

دوستان بیایید هرگز از یاد نبریم:

آری،آری

               من ایرانیم،

                               نژادم آریایی،

                                                  سرزمینم، سرزمین مردان دلیر،

                                                                                                  اعتقادم همه راستی .

 

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : شازده کوچولو:: 85/7/21:: 1:58 عصر
     آهای تو، با تو ام تو که بر پهنه ی این کویر بی رمغ تکیه کردی. هیچ فهمیدی که تنها امید بارانم تو بودی.

هیچ فهمیدی که تنها امید باران، سرسبزی، رستگاری، زندگی و تمام وجودم بودی.

کاش میدانستی که بی تو در این کویر بی رمغ خیال چگونه غوطه ور شدم.

هیچ ندانستی که چقدر دوستت داشتم.

آنگاه که ریشه ی سترگ درخت عشقت در قلبم رشد میکرد هیچگاه نگفتی که روزی باید آن را از قلبم ریشه کن کنم.

حال که در سکوت شبهای سرد این کویر خشک و بی رمغ با تنهایی خود به سر می برم حال که در خلوت بی خوابی ام با هزار خاطره از تو دسته پنجه نرم میکنم، آیا لحظه ای به یاد این دلی که شکستی و رفتی هستی؟

کاش میدانستی که چقدر دوستت داشتم.


موضوعات یادداشت



15238:کل بازدید
1:بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
پاییز 1385 - دو کلوم درد و دل
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!



لینک دوستان

اشتراک
 
آوای آشنا
بایگانی
تابستان 1386
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385
زمستان 1384
طراح قالب
گوشه ای از خصوصیات سیستم شما